My Destiny

My Destiny

My Destiny

My Destiny

چقدر عاشق همسر (معشوق) خود هستید؟

با این تست میتونید به عمق عشقی که نسبت به همسر یا معشوق خود دارید پی ببرید پس سوالات رو به دقت بخونید و جواب بدید.

برای پاسخ دادن یکی از جواب‌های زیر رو انتخاب کنید:

به هیچ وجه=۱ امتیاز، تقریبا=۲ امتیاز، خیلی زیاد=۳ امتیاز

۱ـ من حامی رفاه و سلامتی او هستم.
۲ـ من با او رابطه پرشور و حرارتی دارم.
۳ـ میتونم در مواقع نیاز، روی کمکش حساب کنم.
۴ـ میتونه در مواقع نیاز، روی کمکم حساب کنه.
۵ـ مایلم اموال و دارایی‌هایم رو با او شریک بشم.
۶ـ از لحاظ عاطفی حمایتم میکنه.
۷ـ من هم از لحاظ عاطفی حمایتش میکنم.
۸ـ ارتباط خوبی با هم داریم.
۹ـ من براش ارزش زیادی قائلم.
۱۰ـ من به او احساس نزدیکی و صمیمیت میکنم.
۱۱ـ رابطمون خوب و راحته.
۱۲ـ احساس میکنم واقعا اونو درک میکنم.
۱۳ـ او هم واقعا منو درک میکنه.
۱۴ـ واقعا بهش اعتماد دارم.
۱۵ـ مسائل شخصی خودمو با او در میون میذارم.
۱۶ـ فقط با دیدن او هیجان زده میشم.
۱۷ـ طی روز مدام به او فکر میکنم.
۱۸ـ رابطمون خیلی رمانتیکه.
۱۹ـ اونو خیلی جذاب میبینم.
۲۰ـ اونو بسیار آرمانی میبینم.
۲۱ـ نمیتونم تصور کنم که شخص دیگه‌ای بجز او، منو اینقدر خوشحال کنه.
۲۲ـ ترجیح میدم تمام زندگیم رو در کنار او باشم.
۲۳ـ هیچ چیز دیگه مهمتر از رابطه من با او نیست.
۲۴ـ گفتگوی خودمونی با او رو به طور خاصی دوست دارم.
۲۵ـ در رابطه ما یک چیز جادویی وجود داره.
۲۶ـ من عاشق او هستم.
۲۷ـ نمیتونم زندگی رو بدون او تصور کنم.
۲۸ـ رابطمون خیلی احساسیه.
۲۹ـ وقتی فیلم رمانتیک میبینم به او فکر میکنم.
۳۰ـ درباره او رویاپردازی میکنم.

خوب حالا سوالات ۱۵ـ۱ را جداگانه جمع بزنید و سوالات ۳۰ـ۱۶ رو هم جداگانه.جواب هارو هم جداگانه بنویسید و به ادامه مطلب بروید ادامه مطلب ...

تست روانشناسی منفی‌ بافی

در این تست پاسخ مثبت به هر سوال ۵ امتیاز دارد.
۱) همیشه بدون تعمق کافی چیزهایی می گویم که بعدا باعث کدورت و سوء تفاهم بین من و دیگران می شوند.
۲)همیشه با نگرانی به آینده نگاه می کنم و انتظار پیشامدهای ناجوری را دارم.
۳) اکثرا در گذشته زندگی می کنم. خاطرات و اتفاقات گذشته را در ذهنم مرور می کنم و وقتی حالم را با گذشته مقایسه می کنم به گذشته ام حسرت می خورم.
۴) همواره کارهای امروز را به فردا موکول می کنم.
۵) اگر کسی به من اهانتی بکند دیگر تمام روزم خراب می شود.
۶) اگر با کسی برخورد کنم که خلق عصبی و تندی دارد بشدن تحت تاثیر وی قرار می گیرم.
۷) وقتی درست به زندگیم نگاه می کنم می بینم که همیشه تمایل داشته ام که از کاه کوه بسازم.
۸) وقتی با کسی روبرو می شوم که در نگاه اول به دلم نمی چسبد می دانم که هرگز نمی توانم با وی رابطه ای داشته باشم.
۹) برای اینکه جلوی ناراحتی های بعدی را بگیرم تنها همه کار را انجام می دهم و از کسی کمکی نمی خواهم.
۱۰) همیشه در درونم پراز فشار است و برای خودم ساعات آرامش فراهم نمی کنم.
۱۱) اگر در کاری آنطوری که آنرا در دهنم تصور کرده ام موفق نشوم بشدت خودم را به محاکمه می کشم.
۱۲) اصلا حساب و کتاب پولم را ندارم. و یا: آنقدر حساب و کتاب می کنم تا هیچ پول بیخودی خرج نکنم که اینکار زیاد وقتم را می گیرد و برایم مشکل بوجود آورده است.
۱۳) وقتی می بینم کسی به کاری که من انجام می دهم توجه لازم را نمی کند خلقم از دست وی تنگ می شود.
۱۴)وقتی کسی از من انتقاد می کند و یا به جانم نق می زند با خودم فکر می کنم که وی به من علاقه ندارد.
۱۵) اگر کاری را که می خواهم از پیش نرود دنیا پیش رویم تیره و تار می شود.
۱۶) همیشه آدمها را مقصر می دانم مگر اینکه خلاف آن ثابت شود.
۱۷) وقتی در کاری موفقیتی بدست می آورم، موفقیتم آنچنان که باید و شاید بنظرم نمی آید.
۱۸) فکر می کنم نباید به آدمهای دیگر اعتماد کرد چرا که همه بد مرا می خواهند.
۱۹) هیچ وقت احتیاج به کمک دیگران نداشته ام و ندارم.
۲۰) کاری را که هر روز انجام می دهم دوست ندارم و اصلا بیهوده دارم زندگیم را خراب می کنم.
● امتیاز های بدست آمده را با هم جمع بزنید و معنی امتیاز خود را در ادامه مطلب مشاهده بفرمائید

ادامه مطلب ...

شغل پسرم

کشیشى یک پسر نوجوان داشت و کم‌کم وقتش رسیده بود که فکرى در مورد شغل آینده‌اش بکند پسر هم مثل تقریباً بقیه هم‌سن و سالانش واقعاً نمی‌دانست که چه چیزى از زندگى می‌خواهد و ظاهراً خیلى هم این موضوع برایش اهمیت نداشت .
یک روز که پسر به مدرسه رفته بود ، پدرش تصمیم گرفت آزمایشى براى او ترتیب دهد . به اتاق پسرش رفت و سه چیز را روى میز او قرار داد : یک کتاب مقدس، یک سکه طلا و یک بطرى مشروب
کشیش پیش خود گفت : « من پشت در پنهان می‌شوم تا پسرم از مدرسه برگردد و به اتاقش بیاید . آنگاه خواهم دید کدامیک از این سه چیز را از روى میز بر می‌دارد ..»
اگر کتاب مقدس را بردارد معنیش این است که مثل خودم کشیش خواهد شد که این خیلى عالیست . اگر سکه را بردارد یعنى دنبال کسب و کار خواهد رفت که آنهم بد نیست . امّا اگر بطرى مشروب را بردارد یعنى آدم دائم‌الخمر و به درد نخوری خواهد شد که جاى شرمسارى دارد .
مدتى نگذشت که پسر از مدرسه بازگشت . در خانه را باز کرد و در حالى که سوت می‌زد کاپشن و کفشش را به گوشه‌اى پرت کرد و یک راست راهى اتاقش شد . کیفش را روى تخت انداخت و در حالى که می‌خواست از اتاق خارج شود چشمش به اشیاء روى میز افتاد . با کنجکاوى به میز نزدیک شد و آن‌ها را از نظر گذراند .
کارى که نهایتاً کرد این بود که کتاب مقدس را برداشت و آن را زیر بغل زد . سکه طلا را توى جیبش انداخت و در بطرى مشروب را باز کرد و یک جرعه بزرگ از آن خورد . .. .
کشیش که از پشت در ناظر این ماجرا بود زیر لب گفت : « خداى من! چه فاجعه بزرگی ! پسرم سیاستمدار خواهد شد