بدور از تو
به نام تنهاترين تنها
اگر کاشفی از روی نا چاری سلام را برای آغاز حرف ها و داستان هاي دشوار از میان دنیای واژه ها نمی کشید حتی در آغازهایمان هم با هم تفاهم نداشتیم به هر حال سلام :
از بس همه ی مردم دنیا بعد از سلام های مرسوم سرزمین خودشان حال همدیگر را پرسیدن من یکی دیگر خسته ام اگر حالت را می دانستم که برایت از دلتنگي هايم نمی نوشتم تو هم اگه خواستی بدانی .... بگذریم.
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
كاش ميان زندگي و مرگ حكم تعويض داشتيم
از براي بودن و نبودن خود حكم تصميم داشتيم
كاش براي داشتن عشق،حكم تحقيري نبود
از براي ماندن او،اشك و ماتم و حسرت هم نبود
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
از نوشتن او و براي او گفتن هرچه بگويم كم است. سالها گفتم و ديدم و شنيدم و امروز همان روزيست كه وجودم از بودن من بيزار شد.بيزار شد چرا كه اورا ناديده گرفتم.ناديده گرفتم و به عشق انديشيم،به عشق خنديدم و با او گريستم و با او زندگي كردم اما افسوس كه همه رويا و شايد افسانه و شايد كابوسي شيرين و شايد خاطره اي تلخ و يا خوش طعم به جاي ماند. امروز همان روزيست كه ديگر از بودن ها و اميدهاي واهي ام مرا رانده و شايد رانده اي و شايد رانده اند. اما خوب مي دانم چيزي كه بر دل حك شد ناپديد شدني ست.تكلم و تحرك لازمه ادامه دادن راهيست كه پاي بر جاده ناهموارش نمودي....
مي گذرم از خود و خون.مي گذرم از تو و عشق .مي گذرم وز جان و دل، و مي گذرم از صحنه هاي بي روح زندگي.
تنها اوست كه تنهاست.كسي كه مرا بدون اجازه من زاده نمود و بي ميل من هم جان را از تنم جدا مي كند.پس نمي ترسم؛نمي ترسم از تنهايي يارانم، چرا كه شاهد دلربايي آنان بوده ام و شايد همين باشد دليل من و يا شايد دلخوشي من از آينده او....
به راستي كه درست است كه مي گويند هيچگاه فاصله ها حريف خاطره ها نمي شوند پس در تنهايي لحظه هايت به ياد عاشق تنهايي كه روزگار ساخت نيز باش.
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
حیف از آن صداقتی که بود و نیست.............آن همه نجابتی که بود و نیست
این شکوه سبز تو برای من............سایه حمایتی که بود و نیست
یک صدای خسته در گلوی نی............ناله شکایتی که بود و نیست
آن همه دو بیتی آن همه غزل............شرح بی نهایتی که بود و نیست
عشق اگر چه گاه جلوه می کند............عاشقی حکایتی که بود و نیست
دستهایت تکیه گاهم بود و نیست............عشق تو پشت و پناهم بود و نیست
حیف! آن وقتی که عاشق شد دلم............چیز سبزی در نگاهم بود و نیست
عشق این سرمایه بازار دل............آب این روی سیاهم بود و نیست
یاد آن ایام مشتاقی بخیر............عاشقی تنها گناهم بود و نیست.
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
مرسي از اينكه باز هم مهمان كلبه مشكي پوشان عاشق شدين.و پيشاپيش از محبت شما سپاسگذارم.
دوستداران شما
مشكي پوشان عاشق