My Destiny

My Destiny

My Destiny

My Destiny

حکایتی از عبید زاکانی

خواب دیدم قیامت شده است.
هرقومی را داخل چاله‏ای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله‏ی ایرانیان.
خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگمارده‏اند؟»
 گفت:«می‌دانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.»
خواستم بپرسم: «اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند...»
نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی لنگش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم

بازی Tanoth شوالیه افسانه ای

یکی از پرطرفدارترین بازی های انلاین اینترنتی است ،  شما شخصیتی را به وجود می آورید و با آن به جنگها افسانه ای می روید

{عضویت در بازی}

طـلا

از اون جایی که داریم به روز ولنتاین نزدیک میشیم ، میخام براتون یه کاریکاتور جالب بزاریم.
البته مثل همیشه آخر داستان رو می تونین تو ادامه مطلب ببینین .

ادامه مطلب ...