My Destiny

My Destiny

My Destiny

My Destiny

علم بهتر است یا ثروت؟!

نمی دونم این موضوع رو برای انشاء اون دوران ما چه کسی انتخاب کرد ! یک انتخاب بین علم و ثروت در کشوری اسلامی و جهان سومی به اسم ایران چه معنی داشت !! چرا ذهن کودکانۀ ما رو از اون زمان راهی انتخابی سخت بین عالم بودن یا پولدار بودن می کردن !! چرا معلم شکافی اینچنین بزرگ بین علم و ثروت درست می کرد و ما رو مجبور به انتخاب یکی از اونها می کرد !! 
اون روز هیچکس نمی فهمید داره چی می نویسه ! نوشته هامون نه از روی تجربه بود و نه از روی درک ! ما می نوشتیم علم بهتر از ثروت است چون فکر می کردیم با این کار عالم بودن خودمون رو به معلم و دیگران ثابت می کنیم ! همه یک چیز می نوشتیم و همه یک جواب داشتیم .
و حالا مدتها از اون زمان گذشته ! و من و شما کوله باری از تجربه رو به دوش داریم ! اینبار اگر دربارۀ این موضوع انشاء بنویسیم بی تجربه نمی نویسیم .
پس ؛ اول خوب همه چیز رو به یاد بیارید ! همۀ معضلات و مشکلات طبقاتی و فرهنگی ایران رو به خاطر بیارید و هر چی نابرابری دیدید و شنیدید و کشیدید رو به خاطر بیارید و بنویسید که آیا :
 «  علم بهتر است یا ثروت؟!   »

مهم ترین سوال های جامعه ایرانی!!

) اجتماعی:

کی عاشق کی شده؟

کی مراسم می گیرن؟

مهریه-اش چقدر بود؟

جهیزیه اش چیا بود؟

آیا حامله است؟

چی زائیده؟

 

2) هنری:

کی با کی  نسبت داره؟

کی چقدر می گیره؟

کی قراره با کی ازدواج کنه؟

کی با کی به هم زده؟

کی کجا رقصیده؟

 

3) اداری:

کی چقدر می گیره؟

کی قراره مدیر بشه؟

کی با مدیر نسبت داره؟

کی با مدیر به هم زده؟

کی قراره ازدواج کنه ؟

 

۴) مراسم عروسی

کی چی پوشیده؟

کی چی خریده؟

کی با چی آمده؟

کی بخاطر کی نیومده؟

 

۵)بعد از مراسم:

کی چی پوشیده بود؟

کی چی آورده بود؟

کی چرا نیومده بود؟

کی بدون دعوت آمده بود؟

کی بود که چیز مناسبی نپوشیده بود؟!

 

۶) ترکیبی:

کی، کجا و با کی نسبت داشت که حالا داره چقدر می گیره؟

 کی عاشق کی بود که حالا چرا باید بره با یه کی دیگه ازدواج کنه؟

کی از کجا آورده که تونسته چی بخره؟

کی با کی به هم زده که با کی خوب شده؟

کی با کی کجا رقصیده بودن که چرا چیز مناسبی نپوشیده بودن؟

آزمایش یک واکسن جدید

سازمان بهداشت جهانی برای آزمایش یک واکسن خطرناک احتیاج به داوطلب داشت.
از میان مراجعین فقط سه نفر واجد شرایط اعلام شدند: یک آلمانی، یک فرانسوی و یک ایرانی.
قرار شد با تک تک آنها برای اتنخاب نهایی مصاحبه شود.
مصاحبه گر از آلمانی پرسید: برای اینکار چقدر پول میخواهید؟
او گفت: صد هزار دلار، این مبلغ را به زنم میدهم تا اگر فلج شدم یا مردم او بی پول نماند.
مصاحبه گر او را مرخص کرد و همین سوال را از فرانسوی پرسید.
او گفت: من دویست هزار دلار میگیرم... صد هزار تا برای زنم و صد هزار تا برای معشوقه ام.
وقتی او رفت ایرانی گفت: من سیصد هزار دلار میخواهم.
صد هزار تا برای خودم.
صد هزار تا حق حساب شما.
صد هزار تاش رو هم میدیم به آلمانی تا واکسن رو بزنه